عاشقانه های مادر و دختری ...

زیباترین خطوط موازی2

اون روز یعنی سه شنبه ساعت کاریم که تموم شد زود رفتم جواب آزمایشم رو گرفتم و غذا و یه پستونک هم خریدم و رفتم خونه از تو حیاط هم چندتا گل چیدم و رفتم بالا توی قسمت ورودی خونه با گلبرگ های گلها یه قلب درست کردم و بعدشم گلبرگها رو پشت سرهم چیدم رو زمین تاجایی که میرسید به مبلی که روش نامه نی نی به باباش، جواب آزمایش، پستونک و یه شاخه رز خوشگل رو گذاشته بودم. دورشم کلی عروسک چیده بودم. گوشیم رو هم روی میز تلویزیون تنظیم کردم و همسر که اومد زدم فیلم بگیره. البته روی در ورودی هم یه کاغذ چسبوندم و روش نوشتم "خبر آمد؛ خبری در راه است" همسر که اومد تو بلند می خندید و می گفت چه خبریییییییییی؟ منم ساکت بودم و از پشت اوپن ...
24 ارديبهشت 1394

زیباترین خطوط موازی 1

امروز که دارم می نویسم حال و هوام با روزهای گذشته ام خیلی فرق داره... سرتاسر وجودم مملو از خوشی و شوق و شکرگزاریه! باورم نمیشه خدایا به این زودی به من بهترین هدیه رو دادی! اونم منی که با توجه به شرایط جسمیم دکترها مدت زیادی رو برای نی نی دار شدنم درنظر گرفته بودن! خدایا شکرت، عااااااااااااااااشقتم همیشه توی لحظات حساس منو شرمنده لطف و مربونی خودت میکنی... احساسم وصف نشدنیه! صبح روز سه شنبه این هفته که میشد روز 35 دوره، بیبی چک گذاشتم اما منفی بود. اما ته دلم هنوز امیدوار بودم. مخصوصا که جمعه اش هم دهنم بشدت مزه آهن میداد و من حس میکردم مربوط به اومدنی نی نی باشه. دوشنبه شیفت بعدازظهر بودم و با همکارم دا...
23 ارديبهشت 1394

بیقرار...

آرامِ جانِ مادر... هرچقدر سعی میکنم این روزها فکرم رو مشغول مسائل دیگه کنم و زیاد استرس اومدنت رو نداشته باشم، خیلی موفق نمیشم! مگه میشه آدم منتظر بزرگترین هدیه الهی نباشه؟ اونم من، که تشششششنه ی بوییدن و بوسیدن تو هستم فرشته ی کوچولو... حتی مامان جون طوبی هم چند روز پیش سراغتو از م میگرفت! انقدر بی تاب اومدنت هستم که گاهی برات یه چیزایی هم می خرم. هرچند بابایی زیاد موافق نیست و میگه بذار وقتی اومد خرید کن اما من دلم طاقت نمیاره. مثل دو روز پیش که برات یه قنداق فرنگی عروسکی و خوشگل خریدم  یا شلوار لی و ژاکتی که برات از ترکیه گرفتم. یا عروسک خریدنهای گاه و بیگاهم... آغوشم منتظرته ، زوووووووووود بیا خدایا راضی ام ...
17 ارديبهشت 1394
1